طلا و حس!!
طلا و حس!
طلا و مس را میتوان حاصل یک مثلث دانست. محمدی تهیه کننده ؛ پسرش حامد نویسنده فیلم نامه و اسعدیان کارگردان فیلم. این روزها فیلم طلا و مس جماعت متفاوتی را دعوت به سینما می کند. فیلم روایت ویژه ای از روحانیت نیست گرچه داستان هوشمندانه در بستر زندگی یک طلبه اتفاق افتاده است و همین تفاوت مخاطب را توانسته جذب کند.
فیلم از بازی خیلی خوب نگار جواهریان – اگر اشتباه نکرده باشم - در نقش مریم السادات بهره فراوان برده است. بازی نقش آقا سید البته نه به قوت همسرش ولی سکانسهای تاثیر گذاری دارد.بازیگیری هوشمندانه از دختر خانواده خیلی خوب نقش او را در فیلم به عنوان وزنه بیان کننده پیامهای مخفی فیلم تثبیت نموده است. مانند زمانی که با پدر به مدرسه میرود و با پدر مکلا تا دم در مدرسه میرود و لی با پدر معمم تنها تا نزدیکی مدرسه حاضر به همراهی است. یا مانند زمانی که برای تعویض لباس و پوشک بچه کشان کشان همسایه عقب افتاده رااز اتاق بیرون میبرد و پدر را با کودک تنها می گذارد. و زیباترین بخش نقش کودک سکانس رقصیدن دختر عقب افتاده با نوار ضبط صوتش است که تنهااندرز دهنده فضای چفت و بست شده فیلم میمک صورت دختر خطاب به همسایه است.
فیلم با وجود لایه های طنز ابدا بنا ندارد مخاطب را تنها بخنداند بلکه سکانسهایی از فیلم عمیقا تلخ است. دیالوگها بعضا خوب هم نوشته شده اما دیالوگهای عاشقانه به دهان آقا سید ننشسته است. گفتن جمله دوستت دارم به تنهایی برای بیان عشق کمی سنگین است. گرچه واکنشهای مریم السادات معمولا کمبود این سکانسهای عاشقانه را برطرف کرده است.
اما به نظرم مهمترین پیام کاملا زیرپوستی و مخفی فیلم که منهم از آن و از نحوه گفتنش لذت بردم این است که روحانی موفق باید کار کند!! شغل داشته باشد و طلبه با آخوند فرق دارد. آخوند بودن یک شغل – حتی شاید نه چندان مناسب – است ولی طلبه بودن ممزوج کردن نگاه دین در یک شغل حتی قالیبافی یا راننده وانت بودن است. و سید تنها با درک همین موضوع است که حتی بیرون از اتاق درس اخلاق هم که باشد طلا شدن را میفهمد.
فیلم گرچه در قد و قواره فیلمهای مطرحی مانند آژانس شیشه ای نیست اما در این وانفسای سینمای ایران و هجوم قد و نیم قدهای فارسی وان و هزارتا کرم و عنکبوت دیگر غنیمتی بلکه جواهری دیدنی است.