نقدی بر نامه هشتم منتسب به آقای نوری زاد
نامه مذکور را میتوان دردنامه و شکوائیه ای خواند که آقای نوری زاد خطاب به مقام معظم رهبری نوشته اند. نامه ای که سعی داشته بین لحن دلسوزانه و لحن تلخ منتقدانه رفت و آمد داشته باشد تا بلکه مضامین بطن و روح نویسنده را منتقل کند.
اولا نگارش این نوع نامه ها که بیشتر آن مزین به ادب است و البته نامه های مودبانه تر بسیار در فضای تهمتناک امروز خوبست. و مرا یاد نقد سنگین شهید سیدمرتضی آوینی به مقاله ضدولایت فقیه آقای بهنود انداخت. مدتی بعد بهنود در جایی گفت لذت برده است از اینکه کسی مخالفش را منطقا کاملا محکوم و از میدان بدر کند اما در عین حال کاملا به ادب و حجب و حیا پایبند باشد. لذا فی نفسه نامه ها ُمکتوبات و موضع گیریهای دلسوزانه و مودبانه به تلطیف فضای غبارآلود فعلی کمک میکند و خود نوعی عمل به توصیه رهبر عزیز انقلاب مبنی بر وحدت آفرینی و دامن نزدن به تهمتها و غبارهاست.
دوم آنکه نامه آقای نوری زاد در جاهایی تبدیل به بیان خاطرات تلخ ایشان از روزهای دربند بودن است که با فرض صحت بسیار قابل تامل است.کرامت انسانی خط قرمز حکومت اسلامی است و به نظر نمی رسد در منویات رهبر کبیر انقلاب و مقام معظم رهبری به کسی بطور عام یا ویژه اجازه داده شده باشد این خط قرمز را جابجا کند. مگر مخالف و منتقد .معاند شود و دست به اقدام عملی و مسلحانه علیه نظام وناموس نظام یعنی مردم یزند.
سوم آنکه آقای نویسنده آشکارا غمگین وغضبناک از این نوع برخوردهاست و با وجود فروخوردن خشمش ُ عنان قلم گاه از دسترس اندیشه اش رها شده و با مثال زدن از تجربه های شخصی آنرا به کل مملکت تعمیم داده است که تبعا قابل دفاع نیست. گرچه در برخی مثالها حق هم باایشان است و انتصابات یا رشدیافتن برخی عناصر و در مقابل محدودیتهای برای برخی افراد قابل دفاع نیست.
باید پذیرفت که در نبود امام غائب به اعتقاد ما شیعیان همه گره ها باز نخواهد شد و بازهم اشتباهات حتی بسیار تلخی رخ خواهد داد. عملکرد مقام معظم رهبری در سال ۹۰ در قبال رویکردهای متنافر در بدنه و راس دولت ودر عین حال تدبیر هوشمندانه ایشان در قبال استراتژی محکوم نمودن کل دولت نشان از همان رنگ و بوی علوی و محمدی حکایت دارد. البته با زبان امروز و برآمده از پیچیدگیهای حکومت یک غیرمعصوم بر شاکله ای که عنوا ن دین را یدک میکشد.
اعلام رسمی موضع ایشان در مقوله عدالت - وضع عدالت مطلقا راضی کننده نیست!!- نشان از آن دارد که رهبر انقلاب باهیچ کدام از قوا و جناحها تعارف ندارند و بنا نیست مصلحت پاشنه آشیل مواضع رهبری باشد. و در عین حال هم بارها تاکید داشته اند که ایشان مواضع شان را رسما اعلام میکنند و مواضع ایشان در پس پرده و ویژه نخبگان و خواص و ... نیست و هرآنچه هست همان مواضع رسمی و علن ایشان است.
ناتوانی بدنه - اعم از هر نوع ناتوانی - نیز اگر دقت شود نه یکبار که به کرات مورد مواخذه ایشان بوده است. و اینجا دیگر قرار نیست رهبر انقلاب کوتاه بیایند بلکه این مردم اند که باید با مشارکت فعال در گفتمان انتقادی تریبونها را از هوچی گران و موج سواران بگیرند و باعث شوند تا معدل انتظارات مردم و مسوولین از همدیگر در اتمسفر جامعه دینی تعریف شود.
کار ملک دین تنها به ولی نیست بلکه این امت و بدنه اند که بایست بخواهند تا از رهنمود ولی فقیه به عمل برسند و شعار را جانشین عمل نکنند. مگر خود حضرت آقا در قضیه نخست وزیری جناب آقای میرحسین کاملا مخالف نبودند و مگر ایشان جز تمکین و تبعیت کامل از ولی امر زمان رفتاری دیگر داشتند. زمان داور بیطرفی است که نشان میدهد ولی فقیه حاضر خود در عصری دیگر درس تابعیت از تکلیف بر خویش را آزموده و سربلند برآمده.
لذا احساس میکنم عتابهای گاه تند نویسنده نامه از آبشخور پاکی آمده ولی سرعت و میزانش منطبق بر مسیر گاه نیست و شاید هم نمی داند که ولی فقیه بااشراف بر روح عمومی جامعه و درک تبعات تکلیف مالایطاق وظیفه خطیر تعیین جهت و سرعت حرکت انقلاب را برعهده دارد که تکلیفی بسیار طاقت فرساست.
امید دارم نوری زاد ها بازهم بنویسند و نقد آنقدر در جامعه رواج یابد تاهر متظاهر جری شده ای بخود حق ندهد له یا علیه کسی به اسم نظام و انقلاب دم از تکلیف زند و چهره تابناک اسلام را از عیبهای مسلمانی اش مخدوش و چرکین سازد.