عمره1388(2)
...تقریبا تا ۶ عصر به وقت ایران معطل شدیم. جالب بود که در بنرهای تبلیغاتی خوشآمدگویی دومین زبان از بالا فارسی بود. ظاهرا بزرگترین خریداران و زائران بعد از عربها ما هستیم و در عین حال بایستی انگشت نگاری هم بشویم. ۶.۳۰سوار اتوبوسها شدیم. خسته بودیم. نیمه چرتی و نماز بین راهی آنهم در نمازخانه ای نه چندان تمیز و البته خلوت ... شام را در توقف دوم خوراندندمان! . رستوران قرق ایرانیها بود . سوار اتوبوس که شدیم خوابم برد طوری که چشمم را باز کردم و مناره های حرم نبوی را دیدم... دو ساعتی به راحتی خوابم برده بود.هتل نامش رشوان بوددر حاشیه خیابان ملک فیصل و حرم نبوی از آنجا دیده نمیشد.اسبابها را خودمان خالی کردیم. اتاقما کمتر از ۱۰ متر مربع فضا بود به علاوه یک فضای بهداشتی مستقل و جمع اتاق ما و یک اتاق دیگر میشد یک سوئیت.خوشبختانه اتاقها از نظر بهداشتی و استراحت مجزا بود.
دوباره رفتم همکف . هنوز حسین- همان مدیر کاروانمان - میدوید . خستگی را به چهره اش راه نداده بود. چمدانهایش هنوز در همکف مانده بود. قبول نکرد کمکش کنم....
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۸۸ ساعت 18:13 توسط محمد هادی عرفان
|