نیمه شعبان میرسد. و چند کامیون حرف نگفته و ناگفتنی دارم . نگفته ام و الان هم نمیتوانم بگویم. اوضاع این روزها آنقدر از تفکر امثال بهشتیها و رجاییها فاصله دارد که نمی دانم پرداختن به کدام موضوع اولویت بیشتری دارد.

فضای بی شیرازه فرهنگی . نسل جوان رها و یله . دانشگاه های مانند قارچ سربراورده و مانند کودکستان. دسته بندی و خط بندی همه نگاه ها نسبت به ادمها . ..

تو گویی آدمها را با بارکد سیاسی می شناسیم!! انگار نه انگار که قبل از هر مساله ای موجودی و حیاتی !!!! بنام انسان وجوددارد. برون ریز عقده های روانی ! . فقدان فرهنگ خودسازی و عزت نفس! . فقدان آرمان و مرگ "چرا؟ " در پس خیلی از کارهای ما . و... هزار و یک اما و اگر دیگر که نمیدانم فردای مارا چگونه رقم خواهد زد!

خدایا به برکت سالروز تولد آخرین سلاله آخرین منجی به فریادمان برس. یا غیاث المستغیثین!

خدایا از چشم و هم چشمیهای نازل و مبتذل این روزگار ! از سویی و از زهد های خشک و احمقانه مد این روزگار از سویی دیگر به تو پناه میبرم.